خدا این هارا زده
سه نفربودیم، با دکتر چهار نفر.
آن ها تقریبا چهارصد نفر.
شروع کردند به شعار دادن و بدوبی راه گفتن.
چند نفر آمدند که دکتر را بزنند.
مثلاًآمده بودیم دانشگاه سخنرانی.
از درپشتی سالن آمدیم بیرون.
دنبالمان می آمدند.
به دکتر گفتیم: اجازه بده ادبشانکنیم.
گفت: عزیز، خدا این هارا زده.
دکتر را که سوار ماشین کردیم، چند تا ازپر سر و صداهاشان را گرفتیم آوردیم ستاد.
معلوم نشد دکتر از کجا فهمیده بود.
آمدتوی اتاق.
حسابی دعوامان کرد.
نرسیده برگشتیم و رساندیمشان دانشگاه، با سلام وصلواتبه نقل از ایمیل گردان مقداد